همچو آن طفلی که در وحشت سرایی مانده است
دل درونِ سینه ام بی طاقتی ها می کند
ناب ترین ابیات عاشقانه ی شیرین دهنان پارسی گوی
همچو آن طفلی که در وحشت سرایی مانده است
دل درونِ سینه ام بی طاقتی ها می کند
آبِ بقا کجا و لبِ نوشِ او کجا
آتش کجا و گرمی آغوش او کجا